ای خدا این وصل را هجران مکن

ای خدا این وصل را هجـران مکن ..... سرخوشـــان عشق را نالان مکــــن

باغ جـــان را تازه و سرسبـــز دار ..... قصد این مستان و این بستان مکن

چون خزان بر شاخ و بــرگ دل مزن ..... خلق را مسکین و سرگردان مکـــن

بر درختی که آشیـان مرغ توســــت ..... شـــاخ مشکن مرغ را پران مکـــــن

جمع و شمع خویش را برهــــم مزن ..... دشمنــــان را کـــور کن شادان مکن

گر چه دزدان خصم روز روشننــــد ..... آن چه می‌خواهــد دل ایشان مکن

کعبه اقبال این حلقه است و بس ..... کعبــــه اومیــــد را ویـــــران مکن

این طناب خیمـــه را برهم مـــــــزن .... خیمه توست آخر ای سلطان مکن

نیست در عالم ز هجران تلـخ تـــر ..... هرچـــه خواهی کن ولیکن آن مکن

دیوان شمس

۱ نظر:

  1. سلام علیکم
    شعر زیبائیست میشود گفت آنچه که دوستی ها را به رخوت و نهایتاً عداوت می برد رکود معرفت در رابطه است. چرا که دوستی و دوست داشتن و ارادت حقیقی تنها نوعی از رابطه بین دو انسان است که بر معرفت بنا شده است و سنگ زیر بنای معرفت همانا درک دوست داشتن محض و بی توقع و حساب و کتاب است . هنگامی که می بینی کسی تو را فقط برای شرافت و عزت و سلامت وانسانیت تو میخواهد و جز این هیچ نیازی به تو ندارد این خود یک شناخت جامع و کلان از آن فرد است. شناختی سلبی که مطلقاً کل دنیا هم در آن جا نمی گیرد و بلکه از آن طرد و نفی و منزه می شود. و این همان چیزی است که هر انسانی ذاتاً در جستجوی آن است و چون به آن برسد به کعبه مقصود دل خود رسیده و اغناء گردیده و دیگر آرزوئی ندارد.

    بنابراین در هر جا و موقعی که دوست خود را نمی فهمی و یا دچار سوء تفاهم هم شده ای بایستی سئوال کنی وشهامت سئوال کردن داشته باشی وگرنه خودت ریگی در کفش داری و نیات غیر دوستانه د رسر می پرورانی . که این نگرش آفت و دشمن دوستی و خصم انسانیت توست و بالاخره تو را از......
    باقی بقایتان

    پاسخحذف