سخناني از سلطان العارفين شيخ بايزيد بسطامي

يا چنان نماي كه هستي ؛ يا چنان باش كه مي نمائي .

هر گز از متكبر بوي معرفت نيايد .

بار خدايا ! جز تو كس ندارم و چون تو را دارم همه را دارم .

اگر من صد بار بگويم كه خداوندم اوست ؛ تا او مرا بنده خود نداند ؛ فايده اي نبود .

سوار دل باش و پياده تن .

سي سال بود كه ميگفتم ؛ خدايا ! چنين كن و چنين ده ؛ چون به قدم اول معرفت رسيدم ؛ گفتم : الهي تو مرا باش و هر چه مي خواهي كن .

*****

نقل است كه شيخ در پس امام جماعتي ؛ نماز خواند ؛ پس از نماز ؛ امام جماعت پرسيد : ياشيخ !! تو كسبي نمي كني و چيزي از كسي نمي خواهي ؛ از كجا مي خوري ؟

بايزيد گفت : صبر كن تا اين نما را دوباره به قضا بخوانم .

گفت : چرا ؟

گفت : نماز از پس كسي كه روزي دهنده را نداند ؛ روا نبود .

منبع : كتاب تذكرة الاوليا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر