تصوف این است که من درآنم .

یک روز شیخ ما (ابوسعیدابوالخیر) با جمع صوفیان به در آسیایی رسید، سرِ اسب کشیده و ساعتی توقف کرد .

پس گفت:می دانید که این آسیا چه می گوید ؟

می گوید:تصوف اینست که من درآنم .درشت می ستانم و نــرم باز می دهم و گرد خویش طواف می کنم و سفر در خود می کنم ،تا هر چه نبــاید از خود دور کنم .

از این سخن همۀ جمع را وقت خوش گشت .

*****

شیخ ما را پرسیدند که صوفیی چیست؟

گفت:آنچه در سرداری بنهی ،و آنچه در کف داری بدهی ،و آنچه بر تو آید نجهی.

۱ نظر:

  1. تو دفتر آفتاب را می خوانی
    بیدارتر از نسیم کوهستانی
    ای شعر بلند آفرینش، ای دوست
    سرفصلِ غزلواره ی هر دیوانی

    **************************

    با سلام و ارادت خدمت شما دوست و همکار بزرگوار، از حضور سبز و پرمهرتان سپاسگزارم.
    مطالب عمیق و بیدارگرانه تان را خواندم و لذت بردم و نکته ها آموختم. دست مریزاد! پابنده باشید.

    پاسخحذف