لال شوم ، کور شوم ، کر شوم ..........

فضای موجود ، فضای بی نشاط ، بد ، شکننده و خفه کننده ای است ، سکوت و بی انگیزگی دروجود و رگ مردم و جامعه ، جریان دارد وکسی نمی خواهد ، سخنی بگوید و حرفی بزند . واجرای همه فعالیت های اجتماعی ومردمی ، دولتی شده است !؟!؟ اهل ذوق و توان وهنر ،چندان رغبتی به گفتن ندارند وواگر چیزی بگویند ، یا سخن او را نمی شنوند وبه او اهمّیت نمی دهند ویا، به او را ، به اصطلاح ما کرمانشاهیان به او بی محلی و بی توجهی می کنند ،هرچه بگوید ؛( بلا نسبت شما ) تف سر بالاست وبه خودش بر می گردد ، احترام عمومی فراموش و یا بی ارزش شده است وتصفیه های خودی وغیر خودی در بین خانواده هم نفوذ پیدا کرده ، نمی دانم چرا ، چنین شده است و این چنین ، جمع کثیری از افراد با تجربه از گردونه اجتماع ، به راحتی از صحنه خارج می شوند ؟؟؟

و فعلاً هرکه داراتر است ؛ چه از حهت قدرت وچه از جهت ثروت ، او موفق تر است .و زمان زمزمه ،این شعر نسیم شمال است :

دست مزن ! چشم، ببستم دو دست
راه مرو
! جشم ، دوپایم شکست

حرف مزن
! قطع نمودم سخــــن

نطق مکن
! چشم ، ببستم دهن
هیج نفهم ! این سخن عنوان مکن
خواهش نافهمی انسان مـکـــن
لال شوم ، کور شوم ، کر شوم
لیک محال است که من خر شوم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر