شــــیــخ و شـیـــــــــر


.....آورده اند که بو علی سینا به آوازه شیخ ابوالحسن خرقانی( از عرفای قرن پنجم) عزم خرقان کرد
بوعلی بترسید ، گفت این جه حالت است ؟
بوعلی سینا عزم صحرا کرد تا شیخ راببیند،
پرسید شیخ کجاست ؟
چون به در خانه شیخ آمد، شیخ برای جمع کردن هیزم به بیابان رفته بود.
زنش گفت: آن زندیق کذاب (کافر دروغگو) را چه کار داری؟ وبسیار جفا وبد در حق شیخ گفت.
شیخ را دید که همی آید وخرواری هیزم بر شیری نهاده است.
شیخ گفت : آری تا بــار چنان گرگی نکشیم ، شیری این چنین بار ما نکشد...

۱ نظر:

  1. با سلام و سپاس فراوان از ابراز لطف جناب عالي
    از مطالب بسيار جالب شما بهره بردم و بااجازه وبا نام خودتان سيو كردم.
    با احترام شفيعي مطهر

    پاسخحذف