در گلستان سعدی

صيادي ضعيف را ماهي يي قوي به دام اندر افتاد . طاقت حفظ آن نداشت ،ماهي بر او غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت.

شد غلامي كه آب جوي آرد ......... جوي آب آمد و غلام ببرد

دام ،هر بار ماهي آوردي ......... ماهي اين بار رفت و دام ببرد

ديگر صيادان ،دريغ خوردند و ملامتش كردند كه چنين صيدي در دامت افتاد و ندانستي نگاه داشتن.

گفت :

اي برادران !چه توان كردن ؟ مرا روزي نبود و ماهي را همچنان روزي مانده بود .

صياد بي روزي در دجله نگيرد و ماهي بي اجل بر خشك نميرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر