شخصی روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد.مردی پیش آمد و پرسید:کجا می روی ؟
گفت:به بازار تا درازگوشی بخرم .
مردگفت:ان« شاءالله » بگوی.
گفت:اینجا چه لازم که این سخن بگویم ؟درازگوش در بازار است و پول در جیبم .
چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند . چون باز می گشت ،همان مرد به استقبالش آمد و
گفت:از کجا می آیی ؟
گفت :از بازار می آیم ان شاءالله ،
پولم را زدند ان شاءالله ،
خر نخریدم ان شاءالله
و دست از پا درازتر بازگشتم ان شاءالله !
سلام
پاسخحذفو
زیبا بود
مطلبتون.
مارا شرمنده کردید
دوباره سرخواهم زد.انشاء الله.
والحمدلله رب العالمین
بهزاد