یـک حکایت ویـک نکته

می گویند: شخص کـــــــری ، سوار خـــری بود و از جایی می گذشت و فرزندش افسار حیوان را می کشید .کسی از کنار آن دو، رد شد و سلام و احوالپرسی کرد. پدر نشنید و متوجه نشد ؛ فرزند جواب داد و به پدر گفت: فلانی که رد شد، سلام کرد واحوالت را پرسید ، پدر متوجه توضیح فرزند خود هم، نشد که چه می گوید.

ولی در جواب توضیح نفهمیده گفت: غلــــــــط کـــــــرد بـــــــــــران!؟

« ببخشید!!»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر