منطق ابوسعید ابی الخیر

مريدان شيخ ابو سعيد ابي الخير عارف و شاعر بزرگ از وي خواهان كرامات اعجاز انگيز ظاهري بودند.

روزي به وي گفتند: اي شيخ فلان مرد بر روي آب راه مي رود بي آنكه غرق شود!

شيخ گفت: كار ساده اي است چرا كه وزغ نيز چنين مي كند!

باز گفتند: كسي را سراغ داريم كه در هوا پرواز مي كند!

شيخ گفت: اين نيز كار ساده اي است چرا كه مگس و پشه هم چنين مي كنند!

يكي ديگر از مريدان صدا كردكه : اي شيخ و اي مراد! من كسي را مي شناسم كه در يك چشم بر هم زدن از شهري به شهري مي رود!

شيخ تبسمي كرد و گفت: اين كار از كارهاي ديگر آسانتر است چرا كه شيطان نيز در يك چشم بر هم زدن از مشرق به مغرب مي رود. چنين اموري را هيچ ارزشي نيست.

آنگاه بپاخاست و به طوري كه همگان بشنوند گفت:

مرد آن بود كه در ميان هم نوعان بنشيند و برخيزد و بخوابد و بخورد و در ميان بازار بين هم نوعان داد و ستد كند, با مردم معاشرت نمايد و يك لحظه هم ،دل از یاد خدا ، غافل نسازد.

(اسرار التوحید)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر