در احوال بایزید بسطامی

بایزید بسطامی

نقل است که گفت مردی در راه حج پیشم آمد.
گفت: «کجا می روی؟»
گفتم: «به حج.»
گفت: «چه داری؟»
گفتم: «دویست درم.»
گفت: «بیا به من ده که صاحب عیالم و هفت بار گرد من در گرد که حج تو این است.»
گفت: «چنان کردم و باز گشتم.»

***

و گفت: «از نماز جز ایستادگی تن ندیدم و از روزه جز گرسنگی ندیدم. آنچه مراست از فضل اوست نه از فعل من.»

***

و گفت: «کمال درجه عارف سوزش او بود در محبت.»

عطار نیشابوری

تذکره الاولیا
در احوال بایزید بسطامی



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر