ابراهیم بن ادهم پادشاه بلخ بود و عالمی زیر فرمان داشت، ... یک شب بر تخت خفته بود. نیم شب سقف خانه بجنبید، چنانکه کسی بر بام میرود. آواز داد که: کیست؟
گفت: آشناست. اشتری گم کرده ام بر این بام طلب میکنم.
گفت: ای جاهل! اشتر بر بام میجویی؟
گفت: ای غافل! تو خدایرا در جامة اطلس خفته بر تخته زرین میطلبی؟
از این سخن هیبتی به دل او آمد و آتش در دلش افتاد تا روز نیارست خفت چون روز برآید بصُفه شد و برتخت نشست متفكر و متحیر و اندوهگین. ارکان دولت هریکی برجایگاه خویش ایستادند. غلامان صف کشیدند، و بارعام دادند. ناگاه مردی با هیبت از در درآمد. چنانکه هیچ کس را از حشم و خدم زهره نبود که گوید تو کیستی؟ جمله را زبانها به گلو فروشد همچنان میآمد تا پیش تخت ابراهیم.
گفت: چه میخواهی؟
گفت: در این رباط فرو میآیم.
گفت: این رباط نیست. سرای من است!تو دیوانه ای.
گفت: این سرای پیش از این از آن که بود؟
گفت: از آن پدرم.
گفت: پیش از آن؟
گفت: از آن پدر پدرم.
گفت: پیش از آن؟
گفت: از آن فلان کس.
گفت: پیش از آن؟
گفت: از آن پدر فلان کس.
گفت: همه کجا شدند؟
گفت: برفتند و بمردند.
گفت: پس نه رباط این بود که یکی میآید و یکی میگذرد؟
این بگفت و ناپدید شد، واو خضر بود علیه السلام.
تذکرة الأولیاء
سلام همشهری
پاسخحذفاز تذکری که دادی ممنون اما من از این کلمه به عنوان اسم استفاده کردم و به این دلیل صدای -ِ را به جای حرف ه قرار داده ام .اما قطعا در گویش کرمانشاهی و در جمله بندی همان ایواره بکار می رود .
باز هم ممنون .
در ضمن اگر مایل به تبادل لینک هستید خبرم کنید قربان شما ایوار .