دو برادر بودند و مادر پيري داشتند. يكي از آن دو پيوسته در شب و روز به خدمت مادر مشغول بودي و آن ديگر، شبانه روز به عبادت اشتغال داشتي.
شبي برادر عابد را در حال سجود، خواب در ربود.
آوازي شنيد كه: برادر تو را آمرزيدم و تو را هم به خاطر او بخشيدم.
عابد عرض كرد كه: بارالها، من سالهاي دراز در درگاه تو به عبادت مشغول بوده ام. از كرم خداوندي دور است كه برادرم را بر من رجحان باشد.
ندا آمد كه: آنچه تو كردي من از آن بي نيازم. اما آنچه برادرت مي كند، مادر نيازمند آن است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر