از ریاست اداره آموزش وپرورش تا دکه روزنامه فروشی

برایم سخت بود چهره یک متولی فرهنگی را با وجود همه مشکلات اقتصادی موجود جامعه ، درحد یک آدامس فروش و یا یک روزنامه فروش کنار خیابان ببینم. نه این که فکری بکنی با این کار مخالف هستم ، نخیر ! چون موضوع تلاش برای زنده ماندن خود و خانواده در حکومت مدعی عدالت است ، این کار ایرادی ندارد و این کار جهاد به حساب می آید . و شاد و بانشاط زندگی کردن پیش کش آقایان!!

من از سیستمی که یک کارشناس خبره تعلیم وتربیت را به یک بیسواد و دست فروشی مبدل می کند ؛ دلم گرفته است ! از این تغییرات معکوس ! از این ادعایی که می خواهد حهان را این چنین مدیریت کند، خنده ام می گیرد و یاد داستان ستاره شناس در گلستان می افتم.

اگر این فرد ناتوان بود ، چرا مدت 10- 15 سال به عنوان یک کارشناس فرهنگی در مدیریت مناطق استان از او استفاده کردید و او را پای سخنان رهبری و رؤسای جمهوری و وزرای آموزش و پرورش نشاندید تا به عنوان عامل و کارگزار ، اهداف عالیه نظالم را در گوشه ای از کشور اجرای کند و به نتیجه برساند ؟ و اگر توانا بود ؛ چرا او را مجبور به بازنشستگی پیش از موعود کردید و امروز باید ساندیس فروش میدان شهر یک ملیونی کرمانشاه باشد؟

فقط می توانم بگویم ؛ از این که یک مدیر فرهنگی کشور بعد از حدود 30 سال تلاش و کار معلمی در حد یک بی سواد دست فروش کنار خیابان تنزل پیدا می کند ؛

متــــــــــــــــأســفــــــــــــــم!!!

۱ نظر:

  1. ديرگاهي است كه چون من همه را

    رنگ خاموشي در طرح لب است

    جنبشي نيست در اين خاموشي

    دست ها، پاها در قير شب است

    پاسخحذف