زنی چشم هایی به غایت خوش و خوب داشت . روزی از شوهر شکایت به قاضی برد .قاضی روسپی باره بود ، از چشم های او خوشش آمد ، طمع در او بست و طرف او گرفت ، شوهر دریافت ، چادر از سر زنش در کشید. قاضی رویش را دید سخت متنفر شد .
گفت برخیز ای زنک ؛ چشم مظلومان داری و روی ظالمان.
رساله دلگشا عبید زاکانی
*********
«گفتگوي موسي و شيطان»
موسي(ع) در راهي شيطان را ديد,در ضمن گفتگويي از او پرسيد:
چه گناهي است كه اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او آن چنان مسلط مي شوي كه هر كجا بخواهي او را مي كشاني؟
شيطان گفت:انساني كه از عمل نيك خود خوشحال باشد آنرا بسيار تصور كند ولي گناهش را كوچك و ناچيز بشمرد ,من بر او مسلط مي شوم.
************
«فرق سخن با سخن»
شبي هارون الرشيد خواب ديد كه همهء دندان هاي او ريخته و از دهان او بيرون افتاده است. از خوابگزاري ، تعبير خواب خود پرسيد. معبر گفت: زندگاني امير دراز باد، تعبير اين خواب آن است كه همه ي خويشان تو پيش از تو بميرند. هارون الرشيد بي نهايت رنجيده خاطر شد و دستور داد كه آن خوابگزار را صد چوب بزنند.
پس خوابگزاري ديگر حاضر كردند و تعبير خواب از او پرسيد. خوابگزار گفت: اين خواب دليل بر آن است كه عمر خليفه از همهء خويشانش درازتر باشد. هارون الرشيد خوش دل شد و گفت: اين همان تعبير و سخن است كه خوابگزار اول گفت، اما با عبارتي بهتر. دستور داد تا به اين خوابگزار صد دينار بدادند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر