نقل شده که روزي شيخالفقهاء، مرحوم حاج شيخ جعفر، نويسنده كتاب «کشفالغطاء» - رضواناللهعليه- در اصفهان پيش از آن که نماز را شروع کند پولي را بين فقرا قسمت مينمود، و پس از اتمام آن به نماز ميايستاد. يکي از سادات فقير خبردار شد، بين دو نماز خدمت شيخ رسيد و عرض کرد که مال جّدم را به من باز ده.
فرمود: تو دير آمدي و اکنون ديگر چيزي نمانده که به تو بدهم.
سيد در غضب شد و آب دهان خود را بر محاسن مبارک شيخ افکند. شيخ از محراب برخاست، و دامن خود را گرفت و در ميان صفوف جماعت گردش کرد و فرمود: هر که ريش شيخ را دوست ميدارد به سيّد کمک کند. پس مردم دامن شيخ را پر از پول نمودند. شيخ آنها را به سيّد داد، پس از آن به نماز عصر ايستاد.
بايد به اين نکته توجه کرد که اين انسان به چه مقام و مرتبهاي رسيده که در مقابل چنين اهانتي اينگونه صبوري ميکند. ايشان فقاهتش به مرتبهاي رسيده بود که کتاب «کشف الغطاء» را در سفر نوشتهاند و نقل شده که ميفرموده: «اگر همه كتابهاي فقهي را بشويند، من آن را از حفظ از از ابتدا تا انتها مينويسم.»
منبع: کتاب منازل الاخرة، شيخ عباس قمي (ره)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر