روستايي گربه فروش

HTML clipboard

عتيقه فروشي در روستايي به منزل رعيتي ساده وارد شد ، ديد روستايي ؛ تغار(ظرف) نفيس و قديمي دارد که در گوشه اي افتاده و گربه اي از آن آب مي خورد . با خود فكر كرد و گفت : اگر قيمت تغار را بپرسد ، دهاتي ملتفت مطلب گرديده ، قيمت گراني بر آن مي نهد ، لذا گفت : عمو جان ! چه گربه قشنگي داري آيا حاضري آن را به من بفروشي ؟
دهاتي با قيافه اي که حاکي از صداقتش بود پرسيد : چند مي خري ؟ گفت يک درهم. دهاتي گريه را گرفته و به دست عتيقه فروش داد و با کمال سادگي گفت : خيرش را ببيني.
عتيقه فروش پيش از آنکه از خانه روستايي خارج شود ، نگاهي به تغار کذايي کرد و مشغول خواندن خطوط و ديدن نقاشي اطراف آن شد ، در اين حال با خونسردي گفت : عمو جان ! اين گربه ممکن است در راه تشنه اش بشود ، خوب است من اين تغار را هم با خودم ببرم ، قيمتش را هم حاضرم بپردازم.
دهاتي رو به جانب عتيقه فروش کرد و گفت : قربان ! من به اين وسيله ، تا به حال پنج عدد گربه فروخته ام !....
...شنيده بودم روستايي ها عقلشان از شهري ها بيشتر است و دو عقل دارند يكي ، عقل نحوه تعامل با مردم روستا و ديگري عقل نحوه برخورد با مردم شهر و يادگيري آداب شهرنشيني و شهري ها يك عقل و آن عقل زندگي در شهر و رعايت آداب شهرنشيني . حالا اين مطلب ، شوخي بوده يا جدي !! با اين داستان كوتاه، اين ثابت شد...!؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر