شاعر ناشناس
شاگرد جواب داد: آن دو – سه نفر اولی را نمی شناسم، ولی سعدی شیرازی بود!
مختصر و مفید
سر کلاس انشا، ماکس اولین نفری بود که انشایش را در مورد خاطرهای از یک مهمانی نوشت.
معلم به شک افتاد و به او گفت: انشایت را بلند برای ما بخوان!
ماکس از جایش بلند شد و خواند: ما به خانه یکی از اقوام رفتیم، ولی هیچکس خانه نبود!
تسلیت
مارک و همکلاسیهایش به عیادت آموزگارشان در بیمارستان رفته بودند. همکلاسیهای مارک پشت در اتاق بیمار ایستاده بودند.
مارک از اتاق بیرون آمد و با قیافه ای غمگین به آنها نگاه کرد و گفت: هیچ امیدی نیست، او فردا به مدرسه برمی گردد.
هواپیما
معلم: چرا هواپیما پروانه داره؟
فریتس: برای اینکه خلبان عرق نکنه!
یکی دیگر از شاگردان: او...ف این دلیل چطوری به کلهات رسید؟
فریتس: من در یکی از فیلمهای تلویزیونی دیدم وقتی که پروانهها از کار افتادند خلبان خیس عرق شد!
زیر آب
معلم: چه کارهایی نمی شود زیر آب انجام داد؟
ماری: آتش روشن کردن، دور آن نشستن و آواز خواندن!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر